یکی برای یافتن خویش و دیگری برای گم کردن خویش رو به همسایه میآورد. عشق ِ بد تو به خودت، تو را در انزوا و تنهایی زندانی میکند. (نیچه)
+ انسان در جستجوی خویشتن | رولو می | سید مهدی ثریا | ۳۲۰ص
[ کی یرکگور میگوید: اقدام به هر عملی دلهره میآفریند، اما اقدام نکردن گم کردن خویشتن است.و هر اقدام جدی آگاهی از خویشتن را به همراه دارد.]
نکته نخست این است که انزوا و تنهایی میتواند زندان باشد، همانطور که گم کردن خود در دیگری. نمونههایی از عشق ِ بد به خود یا دیگری.
اما آیا یافتن خویشتن با اقدامات جدی، خیر مطلق است؟ آیا ممکن نیست انفعال نسبی یا انزوا و تنهایی یا گم کردن خویشتن در دیگری، در موقعیتهایی بهتر یا بهینهتر باشد از آگاهی به خویشتن؟
نکته یا پرسش دوم. عشق ِ بد تو به خودت، چه صورتها یا پیامدهای دیگری دارد یا میتواند داشته باشد؟
درباره این سایت