در زمان ما، مانند هر زمان دیگر، ناراحتیهایی که مردم از آن سخن میگویند ناشادبودن، عدم توانایی تصمیم درباره ازدواج و جدایی یا انتخاب شغل است. همینطور یاس عمومی در پیدا کردن معنایی برای زندگی و مسائلی نظیر این. اما اینها تنها نشانههایی از ناراحتیها هستند. زیربنای این ناراحتیها و آنچه باعث یاس عمومی در پیدا کردن معنی برای زندگی میشود چیست؟
در آغاز سده بیست رایجترین علت ناراحتیها همان بود که زیگموند فروید به درستی به آن اشاره کرد. مشکل مردم در پذیرفتن جنبه غریزی حیات انسان و واقعیت جنسی زندگی او. همین مشکل موجب تضاد متقابل خواستهای جنسی و محرمات اجتماعی مردم شده بود.
در سالهای بعد (۱۹۲۰) اوتورنک (روانکاو اتریشی) نوشت که ریشه ناراحتیهای روانی مردم احساس گناه، حقارت و بیکفایتیست.
در سال ۱۹۳۰ علت اساسی ناراحتیهای عمومی تغییر جهت داد و چنان که کارن هورنای (روانکاو آلمانی) بیان کرده بود به دشمنی بین افراد و گروهها و رقابت آنها برای پیش افتادن از یکدیگر مربوط میشد.
اکنون ریشه اصلی مشکلات روانی ما در دهههای میانی سده بیستم چه میتواند باشد؟
+ انسان در جستجوی خویشتن | رولو می | سید مهدی ثریا | ۳۲۰ص
درباره این سایت